دوزان

لغت نامه دهخدا

دوزان. ( نف ، ق ) صفت بیان حالت از دوزیدن ( دوختن ). دوزنده. در حال دوختن. که به دوختن اشتغال دارد. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دوزنده شود.

دوزان. ( اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. دارای 866 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی. راه آن اتومبیل رو. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

صفت بیان حالت از دوزیدن دوزنده .

پیشنهاد کاربران

بپرس