دوری گزیدن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) طمس. تغرب. طلب. ( منتهی الارب ). دوری کردن. دوری نمودن. جدایی خواستن. دوری جستن. اجتناب ورزیدن. تجنب. مجانبت. ( از یادداشت مؤلف ): معاقرة؛ دوری گزیدن از همدیگر. ( منتهی الارب ) : چو دوری گزیند ز کردار زشت بیابد بدان گیتی اندر بهشت.فردوسی.ز تن می خواست تا دوری گزیندمگر با دوست در یک تن نشیند.نظامی.