دوری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوری نمودن. حذر کردن و نفرت نمودن. ( ناظم الاطباء ). اجتناب ورزیدن. دوری گزیدن. اجتناب. تجنب. مجانبت. ( یادداشت مؤلف ) : کسی کز خدمتت دوری کند هیچ بر او دشمن شود گردون گردا.عسجدی.زبان گر به گرمی صبوری کندز دوری کن خویش دوری کند.نظامی.- دوری کردن از کسی ؛ به دیدار او نشدن. با وی معاشرت نکردن. ازمعاشرت او اجتناب ورزیدن. ( یادداشت مؤلف ).
ابتعادگریزشfight shy of ( doing ) somethingتبرا. . . کناره گیری. . . پاپس زدن . . . .کناره جستن از . . . . . . . . . . . . .تبرا+ عکس و لینک