دوری کردن


معنی انگلیسی:
dodge, abstain, avoid, eschew

لغت نامه دهخدا

دوری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوری نمودن. حذر کردن و نفرت نمودن. ( ناظم الاطباء ). اجتناب ورزیدن. دوری گزیدن. اجتناب. تجنب. مجانبت. ( یادداشت مؤلف ) :
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.
عسجدی.
زبان گر به گرمی صبوری کند
ز دوری کن خویش دوری کند.
نظامی.
- دوری کردن از کسی ؛ به دیدار او نشدن. با وی معاشرت نکردن. ازمعاشرت او اجتناب ورزیدن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

دوری نمودن . حذر کردن .

جدول کلمات

ابا

پیشنهاد کاربران

ابتعاد
گریزش
fight shy of ( doing ) something
تبرا. . . کناره گیری. . . پاپس زدن . . . .
کناره جستن از . . . . . . . . . . . . .
تبرا

بپرس