دورگیر


معنی انگلیسی:
cincture, girdle

لغت نامه دهخدا

دورگیر. [ دَ / دُو ] ( نف مرکب ) عالم گیر. ( ناظم الاطباء ). تسخیرکننده آفاق. ( غیاث ). کسی که در زمان خود همان کس والی باشد و بس و معنی ترکیبی آن تسخیرکننده آفاق است. ( از آنندراج ) :
من آن دورگیرم که دارای گرد
ز من جا همی برد و جان هم نبرد.
نظامی ( از آنندراج ).
اگر خواندشان داور دورگیر
به رفتن نگشتند فرمان پذیر.
نظامی.
که تا دور باشد قوامش پذیر
تو بادی جهان داور دورگیر.
نظامی.
پذیرای پند دبیران شدند
که از جمله دورگیران شدند.
نظامی.
|| پادشاه. ( از ناظم الاطباء ). پادشاه هفت اقلیم. ( غیاث ). || باده نوش. ( از ناظم الاطباء ). گیرنده شراب که به دور در آورند. کنایه است از شراب خوار. ( آنندراج ).

دورگیر. ( ص مرکب ) چیزی که دسترسی بدان متعذر باشد. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ساقی . ۲ - میخواره . ۳ - پادشاه .
چیزی که دسترسی بدان متعذر باشد .

فرهنگ معین

(دُ یا دَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - ساقی . ۲ - میخواره . ۳ - کنایه از: پادشاه .

پیشنهاد کاربران

بپرس