دوروتی ایدی ( به انگلیسی: Dorothy Eady ) معروف به " اُم ستی "، موزه دار معبد ستی اول و باستان شناس بریتانیایی بود. شهرت او بیشتر به خاطر سخنانش در مورد زندگی گذشته اش در دوران مصر باستان به عنوان راهبه معبد ستی است. زندگی و کار او موضوع بسیاری از مقاله ها، مستندهای تلویزیونی و زندگی نامه ها بوده است. مقاله ای در نیویورک تایمز در سال ۱۹۷۹ داستان زندگی او را "یکی از جذاب ترین و متقاعد کننده ترین تاریخ مورد مدرن تجدید تنوع در جهان غرب" توصیف کرد. [ ۱] [ ۲] [ ۳] [ ۴] [ ۵]
دوروتی لوئیز ایدی در سال ۱۹۰۴ در لندن در یک خانواده طبقه متوسط ایرلندی به عنوان تنها فرزند روبن ارنست ایدی، استاد خیاط و کارولین مری ( فراست ) ایدی، به دنیا آمد و در یک شهر ساحلی بزرگ شد. در سن سه سالگی، پس از سقوط از پله ها، از هوش رفت و پس از معاینه توسط پزشک خانواده، پزشک به پدر و مادرش گفت که متأسفانه او مرده. و به طبع پزشک به دنبال پیگیری جواز فوت او رفت و بعد از بازگشت متوجه شد دوروتی زنده است! و بعداز بهوش آمدن اولین سخنی که گفت این بود «مرا به خانه ام ببرید» با آنکه او در خانه پدر و مادرش و آن منزلی که در آن به دنیا آمده بود حضور داشت. از آن لحظه شروع به رفتارهای عجیب و غریب کرد و درخواست کرد که او را «به خانه ببرند». او همچنین به سندرم لهجه خارجی مبتلا شده بود. این باعث مشکلاتی در اوایل زندگی او شد. معلم مدرسه او خواست که والدینش او را از کلاس دور نگه دارند، زیرا او مسیحیت را با مذهب مصر باستان «خلفا» مقایسه کرده بود. وی پس از آنکه از خواندن سرودی که در آن دعا می کنند «خداوند مصری ها را نفرین کند ، » امتناع کرد از مدرسه دخترانه دالویچ اخراج شد. بازدیدهای منظم وی از تجمعات کاتولیک، که دوست داشت زیرا یادآور «مذهب کهن» بود، پس از بازجویی و دیدار با پدر و مادرش توسط کشیش خاتمه یافت.
پس از آن او پدر و مادرش که برای بازدید از موزه بریتانیا و مشاهده عکس ها در تالار نمایشگاه معابد پادشاهی نیوجرسی رفته بودند، دوروتی جوان با صدای بلند گفت: "اینجا خونهٔ منه!" اما "درختان کجا هستند؟ باغها کجا هستند؟" این معبد متعلق به ستی اول، پدر رامسس بزرگ بود. او در اطراف سالن های اتاق های مصر، "در میان مردمانش" دوید، و پای تک تک تندیس ها را بوسید. بعد از این سفر، او از هر فرصتی برای بازدید از اتاقهای موزه بریتانیا استفاده کرد. در آنجا، وی سرانجام با E. A. Wallis Budge ملاقات کرد، که با شور و شوق او را به مطالعه و تحقیق خط هیروگلیف تشویق کرد.



این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدوروتی لوئیز ایدی در سال ۱۹۰۴ در لندن در یک خانواده طبقه متوسط ایرلندی به عنوان تنها فرزند روبن ارنست ایدی، استاد خیاط و کارولین مری ( فراست ) ایدی، به دنیا آمد و در یک شهر ساحلی بزرگ شد. در سن سه سالگی، پس از سقوط از پله ها، از هوش رفت و پس از معاینه توسط پزشک خانواده، پزشک به پدر و مادرش گفت که متأسفانه او مرده. و به طبع پزشک به دنبال پیگیری جواز فوت او رفت و بعد از بازگشت متوجه شد دوروتی زنده است! و بعداز بهوش آمدن اولین سخنی که گفت این بود «مرا به خانه ام ببرید» با آنکه او در خانه پدر و مادرش و آن منزلی که در آن به دنیا آمده بود حضور داشت. از آن لحظه شروع به رفتارهای عجیب و غریب کرد و درخواست کرد که او را «به خانه ببرند». او همچنین به سندرم لهجه خارجی مبتلا شده بود. این باعث مشکلاتی در اوایل زندگی او شد. معلم مدرسه او خواست که والدینش او را از کلاس دور نگه دارند، زیرا او مسیحیت را با مذهب مصر باستان «خلفا» مقایسه کرده بود. وی پس از آنکه از خواندن سرودی که در آن دعا می کنند «خداوند مصری ها را نفرین کند ، » امتناع کرد از مدرسه دخترانه دالویچ اخراج شد. بازدیدهای منظم وی از تجمعات کاتولیک، که دوست داشت زیرا یادآور «مذهب کهن» بود، پس از بازجویی و دیدار با پدر و مادرش توسط کشیش خاتمه یافت.
پس از آن او پدر و مادرش که برای بازدید از موزه بریتانیا و مشاهده عکس ها در تالار نمایشگاه معابد پادشاهی نیوجرسی رفته بودند، دوروتی جوان با صدای بلند گفت: "اینجا خونهٔ منه!" اما "درختان کجا هستند؟ باغها کجا هستند؟" این معبد متعلق به ستی اول، پدر رامسس بزرگ بود. او در اطراف سالن های اتاق های مصر، "در میان مردمانش" دوید، و پای تک تک تندیس ها را بوسید. بعد از این سفر، او از هر فرصتی برای بازدید از اتاقهای موزه بریتانیا استفاده کرد. در آنجا، وی سرانجام با E. A. Wallis Budge ملاقات کرد، که با شور و شوق او را به مطالعه و تحقیق خط هیروگلیف تشویق کرد.




wiki: دوروتی ایدی