لغت نامه دهخدا
- دوره دوختن به ؛ دوختن چیزی بر درزهای جامه یا پارچه دیگر به قصد استحکام آن. ( یادداشت مؤلف ).
- دوره کردن ریش ؛ زیر زنخ را از بن گوشی تا بن گوش دیگر تراشیدن. ( از یادداشت مؤلف ).
- دوره کردن گیوه ؛ دورتا دور درز میان رویه و کف را از سوی بیرون چرم و از درون نوار گرفتن. دورتا دور آن یا در ملتقای رویه و کف نسیجی یا چیزی دوختن. ( یادداشت مؤلف ).
|| همگان متفقاً و به همداستانی کاری یا چیزی را از کسی خواستن ؛ همگام و همزبان به سبب عملی کسی را ملامت کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- دوره کردن کسی را ؛ پیرامون او گردیدن و همه همزبان از او چیزی خواستن. به اجماع چیزی از او خواستن. ( یادداشت مؤلف ).
|| خواندن متعلم بالتمام درس های هفته یا ماه یا سال را بار دیگر فراموش نشدن را. ( یادداشت مؤلف ).
- دوره کردن درس را ؛ درس های خوانده هفته یا ماه یا سال را بار دیگر بالتمام خواندن. دوره خواندن درس هفته یاماه را. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
انتقاد کردن، بازدید کردن، مرور کردن، دوره کردن، سان دیدن، مقالات انتقادی نوشتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید