دورباش زدن ؛ دورباش گفتن :
چو در خاک چین این خبر گشت فاش
که مانی برآن آب زد دورباش.
نظامی.
چنان می کشید آه سینه خراش
که می زد به خورشید و مه دورباش.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
جهانسوز ترکان با دورباش
... [مشاهده متن کامل]
زده برفلک نعره دورباش.
( همای و همایون از شرفنامه ) .
غیرت من برسرتو دورباش
می زند کای حسن از این در دور باش.
مولوی.
گر درآمد بقچه را زد دور باش
گفت ای خسقی ز والا دور باش.
نظام قاری.
سپر و شمشیر و حمایل پشت به دیوار زده
حارس و دورباش نفایس اجناس این کوشک بود.
نظام قاری ( دیوان ص 154 ) .
چو در خاک چین این خبر گشت فاش
که مانی برآن آب زد دورباش.
نظامی.
چنان می کشید آه سینه خراش
که می زد به خورشید و مه دورباش.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
جهانسوز ترکان با دورباش
... [مشاهده متن کامل]
زده برفلک نعره دورباش.
( همای و همایون از شرفنامه ) .
غیرت من برسرتو دورباش
می زند کای حسن از این در دور باش.
مولوی.
گر درآمد بقچه را زد دور باش
گفت ای خسقی ز والا دور باش.
نظام قاری.
سپر و شمشیر و حمایل پشت به دیوار زده
حارس و دورباش نفایس اجناس این کوشک بود.
نظام قاری ( دیوان ص 154 ) .