دورادور

/durAdur/

معنی انگلیسی:
from a distance, from afar, distantly, long-distance, perimeter

لغت نامه دهخدا

دورادور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) گرداگرد و پیرامون. ( ناظم الاطباء ). پیرمن. اطراف. ( یادداشت مؤلف ) :
ز گردکهای دورادور بسته
مه و خورشید چشم از نور بسته.
نظامی.
رجوع به دور شود.

دورادور. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) با فاصله بسیار. از دور. ( ناظم الاطباء ). از ساحت دور. از بسیار دور. ( یادداشت مؤلف ) : بعد از این دورادور دستبردی کرده و جمع می باشیم و نمی پراکنیم تا ضجر شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 509 ). علی تکین از آب بگذشت و در صحرایی وسیع بایستاد از یک جانب رود درخت بسیار و دیگر جانب دورادور لشکر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351 ).
مرا به هجو مترسان چنین ز دورادور
اگر برابر من شاعری و نظم آرای.
سوزنی.
به نوشانوش می در کاس می داشت
ز دورادور شه را پاس می داشت.
نظامی.
نه گنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور
خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور.
امیرشاهی ( از آنندراج ).
- از دورادور کسی را شناختن ؛ آشنایی اسمی داشتن با کسی. از طریق آثار و ذکر او بوسیله ٔدیگران کسی را شناختن : از دورادور او را می شناسم ؛ نام او را شنیده ام. ( از یادداشت مؤلف ).
- دوختن جامه دورادور ؛ با بخیه های گشاد دوختن آن را. ( یادداشت مؤلف ): شصر؛ دورادور دوختن. ( منتهی الارب ).
|| ( ص مرکب ) بعید. مستبعد. غیرممکن و غیرمحتمل :
گر به رویت کنند نسبت حور
جان من نسبتی است دورادور.
حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

با فاصله بسیار از دور .

فرهنگ عمید

بسیاردور، از دور: گر به رویت کنند نسبت حور / جان من نسبتی است دورادور (حیاتی گیلانی: لغت نامه: دورادور ).

واژه نامه بختیاریکا

دیرادیر

مترادف ها

from a distance (صفت)
دورادور

afar (قید)
از دور، دورادور

فارسی به عربی

عن بعد

پیشنهاد کاربران

فکر کنم زهرا گذاشته است راضیه نمی خواهد جهان این عکس ها چیست از زحمات و تلاش کمتر تناسب با کمی دقت متوجه شدم و به خاله و دختر یهود و نصاری داشت و در سال ها در برگه کلاسور و در برگه های آسمان ششم در ایران و در ایران نام کودکستان و بهار بهار در برگه ای در گروه اینترنتی عضویت و دنبال و بهار پرطراوت می

بپرس