دور گرفتن

مترادف ها

embed (فعل)
جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، جاسازی کردن، در درون کار کردن

circle (فعل)
احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن

encircle (فعل)
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن

imbed (فعل)
جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، در درون کار کردن

encompass (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن

girth (فعل)
محکم کردن، دور گرفتن، تنگ بستن، با تنگ بستن

enlace (فعل)
دور گرفتن، گرفتار کردن، حلقه زدن دور چیزی

insphere (فعل)
فرا گرفتن، احاطه کردن، دور گرفتن

فارسی به عربی

طوق
( دور(چیزی را )گرفتن ) دائرة
احط , طوق

پیشنهاد کاربران

دَور گرفتن ؛ بدور افتادن. به چرخ افتادن گردونه و چرخ و غیره.
- || مجازاً در عرف عامه ، پی درپی سخن گفتن.
شتاب گرفتن
crowd around
گرد گرفتن

بپرس