دور کشیدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
دور کشیدن ؛ دیر کشیدن. مدتی زیاد گذشتن. ادامه داشتن برای مدتی دراز : ابومطیع مردی بود با نعمت بسیار از هر چیزی و پدری داشت بواحمد خلیل نام ، شبی از اتفاق نیک به شغلی به درگاه آمده بود. . . بماند به جانب خانه نرف