دور چیزی گردیدن

مترادف ها

circumambulate (فعل)
دور چیزی گردیدن، بدور چیزی گشتن

پیشنهاد کاربران

برآمدن گرد چیزی ؛ سیر کردن در اطراف آن. گرد بر گرد آن طواف کردن. پیرامون آن سیر کردن. دور آن گشتن و گردیدن زیارت و مشاهده و تفحص و تعمق را :. . . که هر روزی گرد این بت برآیندبا طبل و دف و پای کوفتن. ( حدود العالم ) . روباه را در خانه دید بر عادت گذشته گرد چرم ها برمی آید. ( سندبادنامه ) . چندان که گرد خاطر برمی آیم و مرکب وهم را در میدان ادراک جولان میدهم و. . . گمان جز بر طوطی نمی افتد. ( سندبادنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

برآیی بگرد جهان چون سپهر
درآری سر وحشیان را بمهر.
سعدی.
و تا بمیان آب برفت و گرد بر گرد آن برمی آمد. ( تاریخ قم ) .

بپرس