دور و دراز


معنی انگلیسی:
circuitous, circular, devious, endless, long-drawn-out

لغت نامه دهخدا

دور و دراز. [ رُ دِ ]( ص مرکب ، ق مرکب ) طولانی. بسیار دور. سخت طولانی. طویل. ( یادداشت مؤلف ): متی. متو؛ دور و دراز سیر کردن.( منتهی الارب ). سفر جامع؛ سیرکردن سفر دور و دراز. ( از منتهی الارب ). بلد سمهدر، بلد سهدر، شهر دور و دراز. مهمة مستربح ؛ بیابان دور و دراز. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

دور و دراز ؛ طولانی و بسیار دراز. ( ناظم الاطباء ) .
دور و دراز؛ مفصل. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به دور و دراز شود. || مجازاً، مشکل. دشوار. سخت. صعب. مقابل آسان :
چنین گفت خسرو به دستور خویش
که کاری دراز است ما را به پیش.
فردوسی.
دور و دراز ؛فراخ و وسیع. ( ناظم الاطباء ) .
حانیه جعفری
طولانی و بسیار دور
بسیار دور
محمد طاها رضایی
طولانی ، بسیار دور
طولانی دراز
طولانی، مسافت زیاد

بپرس