لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
دور و دراز ؛ طولانی و بسیار دراز. ( ناظم الاطباء ) .
دور و دراز؛ مفصل. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به دور و دراز شود. || مجازاً، مشکل. دشوار. سخت. صعب. مقابل آسان :
چنین گفت خسرو به دستور خویش
که کاری دراز است ما را به پیش.
فردوسی.
چنین گفت خسرو به دستور خویش
که کاری دراز است ما را به پیش.
فردوسی.
دور و دراز ؛فراخ و وسیع. ( ناظم الاطباء ) .
حانیه جعفری
طولانی و بسیار دور
طولانی و بسیار دور
بسیار دور
محمد طاها رضایی
طولانی ، بسیار دور
طولانی دراز
طولانی، مسافت زیاد