دورسپوزی. [س ِ ] ( حامص مرکب ) صفت و عمل دورسپوز. دیرسپوز. دورسپوختن. دفعالوقت. مماطله. مولش. مغزش. دیرکشانیدن کاری را. مغزیدن. مولیدن. دفعالوقت کردن. سپوزکاری. ( از یادداشت مؤلف ). مغز. ( از لغت فرس اسدی چ هورن ).