دور درافتادن. [ دَ اُ دَ ] ( مص مرکب ) گود رفتن. گود افتادن. به گودی افتادن. دور برافتادن. ( یادداشت مؤلف ) : و علامت وی آن است که چشم دور درافتاده باشد و پژمرده شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).