دور جستن

لغت نامه دهخدا

دورجستن. [ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) دورجه کردن. دور جهیدن. دورخیز کردن. عقب رفتن و سپس دویدن برای جستن از نهر یا گودال یا فاصلی دیگر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دورخیز کردن شود.

فرهنگ فارسی

دور جه کردن . دور جهیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس