دور انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) دور افکندن. بدور انداختن. برزمین انداختن. انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس مانده غذا را. کنار انداختن. به کناری پرت کردن. ( از یادداشت مؤلف ). تغییر. کضل. ( منتهی الارب ) : بخورد و بینداخت دور استخوان همین بود دیگ و همین بود خوان.
فردوسی.
هر چه صورت می وسیلت سازدش زآن وسیلت بحردور اندازدش.
مولوی.
|| به نقطه دوردست پرتاب کردن چنانکه تیر را. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
دور افکندن .
واژه نامه بختیاریکا
وِر دادِن
مترادف ها
throw off(فعل)
فرار کردن، دور انداختن، بیرون دادن
discard(فعل)
طرد کردن، دور انداختن، ول کردن، دست کشیدن از، متروک ساختن