سخنهای ایزد نباشد گزاف
ره دهریان دور بفکن ملاف.
اسدی.
مهر بر او مفکن و بفکنش دورزآنکه بد و سرکش و مهرافکن است.
ناصرخسرو.
زشت بار است ای برادر بار آزدوربفکن بار آز از پشت و یال.
ناصرخسرو.
|| راندن. دور کردن. از خود دور ساختن. ( از یادداشت مؤلف ) : گرم دور افکنی دربوسم از دور
وگر بنوازیم نور علی نور.
نظامی.
|| به فاصله بسیار پرتاب کردن و انداختن.