|| کسی که هرلحظه دارای کیش و اعتقادی است. ( ناظم الاطباء ) . || منافق. ( غیاث ) : رجل مذبذب ؛ مرد دودله. ( منتهی الارب ) . || بی خیال و بی فکر. ( ناظم الاطباء ) .
دودله شدن ؛ دودل شدن. متردد گردیدن. مردد شدن. به شک افتادن. به تردید گرفتار شدن. مضطرب شدن. تلجلج. ( یادداشت مؤلف ) . تعمه. تردد. تصفق. عمه. عموه. عمهان. عموهة. عموهیة. تعامه. تعلعل. تکرر: تمرغ ؛ دودله شدن در کاری. تهته ؛ دودله شدن در باطل. ( منتهی الارب ) .