دود دادن


معنی انگلیسی:
fumigate

لغت نامه دهخدا

دود دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بر دود نگاه داشتن. روی دود گرفتن تا از رنگ و بوی آن بگیرد. ادخان. تدخین. ( یادداشت مؤلف ). در معرض دود گذاشتن چیزی را چنانکه ماهی و جز آن برای خشکانیدن و غیره. ( از فرهنگ لغات عامیانه ). || ریختن دارویی بر آتش و عضوی از بدن چون چشم و بینی و چهره را بر آن داشتن. ریش و جراحت اندامی را به دود دارویی داشتن. نزدیک کردن دود دارویی به عضوی از بدن و آن بخور خشک باشد چنانکه گوش بچه را دود دادن با پشک ماچه الاغ. ( یادداشت مؤلف ). گرفتن زخم بر روی دود بعضی مواد به منظور ضد عفونی کردن آن. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- سبیل کسی را دود دادن ؛ او را کیفر دادن و تنبیه و سیاست کردن. ( یادداشت مؤلف ).
|| در جالیز و خیارزار غذا یا چیز بودار مثل ماهی و کباب درآتش نهادن و دود آن را پراکندن که سبب رشد و بزرگ شدن خیار گردد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) در معرض دود گذاشتن چیزی را ( مانند ماهی و جز آن ) برای خشکانیدن و غیره . یا سبیل کسی را دود دادن او را آزار دادن مجازات کردن .

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم و فنّاوری غذا] ← دودی کردن

واژه نامه بختیاریکا

دینیدِن

دانشنامه آزاد فارسی

دوددادن (آشپزی). دوددادن (آشپزی)(smoking)
روشی برای نگهداری گوشت تازه و چرب، ازجمله گوشت خوک و غاز یا ماهی، ازجمله ماهی های آزاد و هِرینگ. مواد غذایی را پیش از دوددادن، نمک می زنند یا در آب نمک می خیسانند و می آویزند تا خشک شوند. گوشت را روی آتش تیز، دود گرم می دهند و سپس، آتش را با خاک اره می پوشانند تا دود غلیظی ایجاد شده و گوشت تا حدّی بپزد. همچنین، می توان روی آتشی که به کندی می سوزد، ماهی را دود سرد داد. ماهی در این روش پخته نمی شود. روش های سردسازی کنونی ضرورت نگهداری مواد غذایی از طریق دودی کردن را ازبین برده است. از این رو، کارخانه های تولید مواد غذایی دودی فقط تا آن حد مواد غذایی را دود می دهند که طعم دود بگیرند و برای این که طبیعی تر جلوه کنند به آن ها رنگ اضافه می کنند.

دوددادن (بهداشت). دوددادن (بهداشت)(fumigation)
دوددادن
در پزشکی، استفاده از بخارهایی مثل کافور، برای از بین بردن باکتری ها یا جانوران موذی. در گذشته این روش کاربرد بسیار داشت، ولی اکنون روش های مؤثرتر گندزدایی جایگزین آن شده اند.

مترادف ها

fume (فعل)
بخار دادن، دود دادن، با غضب حرف زدن

fumigate (فعل)
ضد عفونی کردن، بخار دادن، دود دادن

smoke (فعل)
دود دادن، دود کردن، سیگارکشیدن

فارسی به عربی

دخن , دکان

پیشنهاد کاربران

بپرس