دود برخاستن
لغت نامه دهخدا
- دود از سر کسی برخاستن ؛ سخت در اطلاع بر غیر منتظری غمگین شدن. ( یادداشت مؤلف ).
- دود برخاستن از جایی ؛ سخت بی آب و خشک و تشنه بودن آن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دود برآمدن و ترکیبات آن شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید