دوختنی

لغت نامه دهخدا

دوختنی. [ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل دوختن. درخور دوخت. رفوپذیر. وصله پذیر.شایسته رقعه زدن. ( از یادداشت مؤلف ) :
این خرقه صدپاره ما دوختنی نیست.
؟

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی دوختنی از ریشه ی واژه ی دوختن فارسی هست
دوختنیدوختنیدوختنیدوختنی

بپرس