دوباره برقرار کردن

مترادف ها

reinstate (فعل)
تثبیت کردن، دوباره برقرار کردن، دوباره گماشتن، از نو به مقام اولیه خود رساندن

redintegrate (فعل)
تجدید کردن، دوباره درست کردن، دوباره برقرار کردن، دوباره یکی شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس