دوان کردن ؛ روانه ساختن. دوانیدن. فراری ساختن. فرار دادن. پراکنده کردن : کزلی و اصحاب او بازگشتند و بر ایشان دوانیدند هر یک را از ایشان در وادیئی دوان کردند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ) .
|| جاری. سایل. روان. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
دوان خون بر آن چهره ارغوان
شد آن نامور شهریار جوان.
فردوسی.
بپرسید ز ایشان جهان پهلوان
کزاین سان دهی و آب هر سو دوان.
اسدی.
اشک دیده ست از فراق تو دوان
آه آه است از میان جان روان.
مولوی.
|| جاری. سایل. روان. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
دوان خون بر آن چهره ارغوان
شد آن نامور شهریار جوان.
فردوسی.
بپرسید ز ایشان جهان پهلوان
کزاین سان دهی و آب هر سو دوان.
اسدی.
اشک دیده ست از فراق تو دوان
آه آه است از میان جان روان.
مولوی.