به سم بوس براقت عرشیان محتاج و فتراکت
به دست آویز این مشتی دوالک باز آویزان.
ناصرخسرو.
رگ آن خون بر او دوال اندازراست چون زنگی دوالک باز.
نظامی.
وز زمین برکش آن دوال درازتا نگردد کسی دوالک باز.
نظامی.
شود به مرتبه با آسمان دوالک بازکسی که گوشه فتراک تو به دست افتاد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
|| دغاباز و حیله گر و مکارحقه باز. ( یادداشت مؤلف ). همان دوال باز است که محیل و مکار باشد. مرادف تسمه باز. و این مجاز است. ( آنندراج ). دوال باز. شیشه باز. آب زیرکاه. ( مجموعه مترادفات ص 127 ) : خار یابد همی ز من در چشم
دیو بی حاصل دوالک باز.
ناصرخسرو.
ور همی چون عشق خواهی عقل خود را پاک بازنصفیی پر کن بدان پیر دوالک بازده.
سنایی.
یا رب این شام دوالک باز و صبح روزخیزچند بر جان و دل خاصان شبیخون کرده اند.
مجیر بیلقانی.
آنجا خراباتیان و دوالک بازان در خاکند. ( تذکرة الاولیاء ج 2 ص 339 ).مشتی ابله دل دوالک باز
آستین کوتهان دست دراز.
جلالای طباطبا ( از آنندراج ).
رجوع به دوالک بازی و دوال باز شود.