دوال کردن

لغت نامه دهخدا

دوال کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در دوال آوردن. در کمند آوردن. در حلقه کمند افکندن. کمندپیچ کردن :
بپیچید گیو سرافراز یال
کمند اندر افکند و کردش دوال.
فردوسی.
به ران اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال.
فردوسی.
|| تسمه بستن. بند بستن. اشراج : تشریج ؛ دوال کردن در گوشه جامه دان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

در دوال آوردن . در کمند آوردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس