دوال زدن ( یا برزدن ) بر کوس یا طبل یا دهل یا تبیره ؛ با دوال چرمین بدان کوفتن. با تسمه بدان نواختن :
سرای پرده صحبت کشیده سیب و ترنج
به طبل رحلت برزد گل بنفشه دوال.
منجیک.
دوال رحلت چون برزدم به کوس سفر
... [مشاهده متن کامل]
جز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکر.
مسعودسعد.
اینک امروز بعد چندین سال
همه بر کوس او زنند دوال.
نظامی.
چو او برزند طبل خود را دوال
خروسان دیگر بکوبند بال.
نظامی.
آخربزنم به وقت حالی
بر طبل رحیل خود دوالی.
نظامی.
خروه غنوده فروکوفت بال
دهل زن بزد بر تبیره دوال.
نظامی.
باچنان نیکی که اول خواجه سعدالدین نمود
حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال.
ابن یمین.
می زند شام و سحرگاه به طبل بالش
جامه خوابی که وی از شرب دوالی دارد.
نظام قاری.
سرای پرده صحبت کشیده سیب و ترنج
به طبل رحلت برزد گل بنفشه دوال.
منجیک.
دوال رحلت چون برزدم به کوس سفر
... [مشاهده متن کامل]
جز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکر.
مسعودسعد.
اینک امروز بعد چندین سال
همه بر کوس او زنند دوال.
نظامی.
چو او برزند طبل خود را دوال
خروسان دیگر بکوبند بال.
نظامی.
آخربزنم به وقت حالی
بر طبل رحیل خود دوالی.
نظامی.
خروه غنوده فروکوفت بال
دهل زن بزد بر تبیره دوال.
نظامی.
باچنان نیکی که اول خواجه سعدالدین نمود
حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال.
ابن یمین.
می زند شام و سحرگاه به طبل بالش
جامه خوابی که وی از شرب دوالی دارد.
نظام قاری.