دواعی

لغت نامه دهخدا

دواعی. [ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ داعیة به معنی سببها. اسباب. انگیزه ها. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).به معنی خواهشها و باعثهاست. ( از آنندراج ) ( از غیاث ) : از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد.( ترجمه تاریخ یمینی ). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شده. ( ترجمه تاریخ یمینی ). عوادی فتنه و دواعی محنت ایام فترت به حسن ایالت و یمن کفایت او منقطع شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- دواعی الدهر ؛ حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سبب ها، انگیزه ها، جمع داعیه، حوادث روزگار
( اسم ) جمع داعیه سببها اسباب انگیزه ها .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ داعیه ، سبب ها، انگیزه ها.

فرهنگ عمید

= داعیه

پیشنهاد کاربران

دواعی جمع داعیة است و داعیة مونث داعی است.
اما در باب داعی:
داعی، اسم فاعل از "دعا، یدعو" یعنی دعا کننده یا دعوت کننده، دعوت کننده می تواند درونی باشد، حالت و کشش درونی که انسان را بر انجام دادن عملی بر می‏ انگیزد یا به عبارتی همان انگیزه و قصد، و اما دعوت کننده می تواند بیرونی باشد، مانند هر خواننده ای البته بیشتر دعوت کننده به دین، به مبلغ، آنکه به دینی یا مذهبی یا به سوی سعادت و روز رستاخیز خواند، دعوت کننده به اسلام، کسانی چون رسول خدا صلی الله علیه وآله و مؤذن که داعی ﷲ خوانده می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

جمع ادعیه
سبب ها، آرزوها

بپرس