در بیت ذیل معنی کلمه روشن نیست :
زآنگونه که از جوشن خرپشته خدنگش
بیرون نشود سوزن درزی ز دواری.
فرخی.
چون تو نه ام که خدمت کهتر کنی و مهتراز بهر دو شیانی وز بهر یک دواری.
منوچهری.
دواری. [ دَوْ وا ] ( ص نسبی ) دایره ای. شکل دواری وا شکل دایره ای. ( ناظم الاطباء ).
دواری. [ دَوْ وا ] ( ع ص ، اِ ) روزگار دورکننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ).