دواتی. [ دَ ] ( ص نسبی ) دوات دار. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). دویدار. صاحب الدوات. دوات دار. دویت دار. ( یادداشت مؤلف ) : سوری... گوید: ای دواتی خریطه ای کاغذ حاضر کن دواتی فرمان را به انقیاد و امتثال مقابل گردانید سوری آن قباله بیست هزار درم پاره کرد. ( تاریخ بیهق ). رجوع به دوات دار شود. دواتی. [ دَ ] ( اِخ ) رجوع به منصوربن قراتکین شود.