دوات و قلم خواست ناپاک زن
به آرام بنشست با رای زن.
فردوسی.
بیامد دبیر خردمند و راددوات و قلم پیش دانا نهاد.
فردوسی.
ترا در دوات است و قرطاس کارز لشکر که گفتت که مردم شمار.
فردوسی.
دوات و قلم خواست ،چینی حریربفرمود تا پیش او شد دبیر.
فردوسی.
به سمن زار درون لاله نعمان بسیارچون دواتی بسدین است خراسانی وار.
منوچهری.
با دوات و قلم و شعر چه کار است تراخیز و بردار تش و دستره و بیل و پشنگ.
ابوحنیفه اسکافی.
امیر فرمود تا دوات آوردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374 ). دوات آوردند به خط عالی به توقیع بیاراست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 377 ). گوهرآیین را گفت [ مسعود ] دویت و کاغذ عبدالغفار را ده ، وی دوات و کاغذ پیش من نهاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130 ). خواجه بوسهل زوزنی دوات و کاغذخواست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 121 ). پس بیرون از صدر بنشست و دوات خواست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 153 ).جز درختان نیست این خط را قلم
نیست این خط را جز از دریا دوات.
ناصرخسرو.
دوات و قلم خواست و بر پاره کاغذ نبشت. ( نوروزنامه ).بگشاده چون دوات به اوصاف تو دهن
بربسته چون قلم به ثناهای تو میان.
وطواط.
چون لیقه دوات کهن گشته پوسیده گوشت در تن مردارش.
خاقانی.
تا زآبنوس روز و شب آمد دوات اومن روز و شب جهان سخندان شناسمش.
خاقانی.
این منم زنده که تابوت تو گیرم بر زرکآرزو بد که دوات تو به زر برگیرم.بیشتر بخوانید ...