دو هوایی

لغت نامه دهخدا

دوهوایی. [ دُ هََ ] ( حامص مرکب ) اختلاف و دو تیرگی. دو دستگی. خصومت. چگونگی آنکه دو هوایا خواهش مختلف دارد. ( یادداشت مؤلف ) :
خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک
یکباره فتنه دوهوایی فرونشست.
خاقانی.
عقل و عقد جهان بدو شد راست
دوهوایی ز مملکت برخاست.
نظامی.
- دوهوایی کردن ؛ دو آرزو و هوای مختلف داشتن. اظهار اختلاف و دو دستگی کردن :
یا میکده یا کعبه یا عشرت و یا زهد
اینجا نتوان کرد به یک دل دوهوایی.
خاقانی.
و با سلطان محمد لشکری اندک بود که خاصگیان چنانکه قاعده لشکر باشد دوهوایی می کردند و پراکنده شده بودند سلطان محمد بهر تسکین ایشان به کلاه زرمی بخشید و به جوال جامه ، لشکر می ستدند و می گریختند.( راحةالصدور راوندی ).
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی.
سعدی.

فرهنگ فارسی

اختلاف و دو تیرگی . دو دستگی .

پیشنهاد کاربران

دو هوایی : تبعیض
حل و عقل جهان بدو شد راست
دو هوائی ز مملکت برخاست
چون این ابیات در وصف عدل و داد بهرام سروده شده
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص476 )

بپرس