vacillate (فعل)مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردنwaver (فعل)نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردنscruple (فعل)وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتنdither (فعل)لرزیدن، دودل بودن
دودل بودن ؛ تردید. ارتیاب. شک ورزیدن. مردد بودن. تردید داشتن. تذبذب. ( یادداشت مؤلف ) . دودلی :دو دلبر داشتن از یکدلی نیستدودل بودن طریق عاقلی نیست. نظامی. اندرین اندیشه می بود او دودل ... [مشاهده متن کامل] تا سلیمان گشت شاه مستقل. مولوی. آنکه در یاد کسی چون گل رعنا دودل استمفتی عشق بر این است که خونش بحل است. تأثیر ( از آنندراج ) .hover between something ( and something else )در تردید بودن+ عکس و لینک