ز گودرزیان مهتر و بهترست
به ایران سپه بر دوبهره سرست.
فردوسی.
ز لشکر هر آن کس که بد جنگ سازدوبهره نیامد به خرگاه باز.
فردوسی.
سپر بر سر و تیغ هندی به مشت از آن نامداران دوبهره بکشت.
فردوسی.
به شمشیر از ایشان دوبهره بکشت چو چوپان چنان دید بنمود پشت.
فردوسی.
به فرجام هیتال برگشته شددوبهره مگر خسته و کشته شد.
فردوسی.
ز لشکر دوبهره شده تیره چشم سر نامداران از او پر ز خشم.
فردوسی.
ارتباع ؛ دوبهره شدن مرد. ( المصادر زوزنی ). دوبهره شدن مردم. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( ص مرکب ) چهارزانو. ( یادداشت مؤلف ).- دوبهره شدن ؛چهار زانو یعنی مربع نشستن. ( یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح دوزندگی ، لباس پائیزه و لباس بهاره. ( یادداشت مؤلف ).