دوبهر. [ دُ ب َ ] ( ص مرکب ) دوبهره. نه دراز و نه کوتاه. ( دهار ) میانه. ( یادداشت مؤلف ): مربوع ؛ دوبهر. مردی نه دراز و نه کوتاه. ( دهار ). || ( اِ مرکب ) دوسوم. دوثلث در تداول فردوسی ، چنانکه دوپاس ؛ یعنی دوربع و سه پاس ؛ یعنی سه ربع و قس علیهذا. ( یادداشت مؤلف ) : چو دارا از ایران به کرمان رسید دوبهر از بزرگان ایران ندید.
فردوسی.
از ایران و توران دو بهر آن تست همان گوهر و گنج و شهرآن تست.
فردوسی.
دلش خسته و گشته لشکر دوبهر همی نوش جست از جهان یافت زهر.