شما روی یکسر سوی من نهید
چو من بر خروشم دمید و دهید.
فردوسی.
پس از خشم فرمود کین را دهیدهمه دستها را به خون درنهید.
اسدی.
و بویهی اسب تازی داشت خیاره با چندتن که نیک اسبه بودند بجستند و اوباش پیاده درماندند میان جویها و میان دره ها و حسن گفت دهید و حشمتی بزرگ افکنید به کشتن بسیار که کنید. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 43 ). ثم قال [ المنصور ] لاهل خراسان «دهید» فشدخوا بالعمد حتی سالت ادمغتهم... ثم قال «دهید» فشدخ الکلبی معهم. ( عیون الاخبار ج 2 ص 208 ).