دهن غنچه کردن ؛ گرد آوردن دهن برای آواز دادن و بوسه گرفتن و مانند آن. ( آنندراج ) :
دهن خویش کند غنچه صفت غنچه سهیل
بوسه از دور زند سیب زنخدان ترا.
تأثیر ( از آنندراج ) .
لب جام از هوس بوسه دهن غنچه کند
... [مشاهده متن کامل]
چون ز می صفحه رخسار تو گلفام شود.
صائب ( از آنندراج ) .
گل دهن را غنچه بهر دست بوسش کرده است
لاله در پایش فتد چون گرم خونان وطن.
دانش ( از آنندراج ) .
دهن خویش کند غنچه صفت غنچه سهیل
بوسه از دور زند سیب زنخدان ترا.
تأثیر ( از آنندراج ) .
لب جام از هوس بوسه دهن غنچه کند
... [مشاهده متن کامل]
چون ز می صفحه رخسار تو گلفام شود.
صائب ( از آنندراج ) .
گل دهن را غنچه بهر دست بوسش کرده است
لاله در پایش فتد چون گرم خونان وطن.
دانش ( از آنندراج ) .