دهش

/daheS/

مترادف دهش: احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه

معنی انگلیسی:
charity, donation, endowment, generosity, grant, handout, tip, offering

لغت نامه دهخدا

دهش. [ دَ ] ( ع مص ) متحیر ساختن و بردن عقل کسی را. ( ناظم الاطباء ).

دهش. [ دَ هََ ] ( ع مص ) متحیر و سرگشته شدن یا عقل کسی رفتن از فراموشی یا از بیخودی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سرگشته شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). خیره شدن. ( دهار ). || سرگشتگی از عشق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

دهش. [ دَ هَِ ] ( ع ص ) متحیر و عقل رفته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دهش. [ دَ / دِ هَِ ] ( اِمص ) از ده ( ماده مضارع دادن ، به معنی بخشیدن به اضافه شین اسم مصدری ) جود. هبه. سخا.بذل. رادی. بخشندگی. جوانمردی. عارفه. معروف. ( یادداشت مؤلف ). همت و بخشش و عطا و کرم و سخاوت. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از لغت محلی شوشتر ). سخاوت. ( ازغیاث ). بخشش. ( شرفنامه منیری ). جود و سخا. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). عطا دادن. ( از اوبهی ). نافلة. نوفل.نزل. شکم. شُکمی ̍. قَسم. نَدی ̍. لهیة. عُرف. عُرُف.منحة. هن. طلف. مرن. نال. نَولَة. نولَة. رفد. نوه.نوال. موهبة. جدا. کسعة. ( منتهی الارب ) :
با دهش دست و دین و داد همی باش
میر همی باش و میرزاد همی باش.
منوچهری.
مدان به ز دانش یکی خواسته
که ناید همی از دهش کاسته.
اسدی.
به هر نیکیش دار سیصدسپاس
هم اندک دهش زو فراوان شناس.
اسدی.
به همت چون دریا در دهش از کاهش نیندیشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 15 ).
مقصودم از این حکایت آن است
کاحسان و دهش حصار جان است.
نظامی.
دهش کز نظرها نهانی بود
حصار بد آسمانی بود.
نظامی.
- داد و دهش ؛ عطا و بخشش. کرم و سخاوت. ( یادداشت مؤلف ) :
جهان از بدان پاک بی خوکنیم
به داد و دهش کشوری نو کنیم.
فردوسی.
به داد و دهش گیتی آباد دار
دل زیردستان خود شاد دار.
فردوسی.
به داد و دهش جوی حشمت که مرد
بدین دو تواند شدن محتشم.
ناصرخسرو.
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی.
سعدی.
- دهش کاست ؛ آنکه ازحق کم گذارد. آنکه تمام ندهد. ( یادداشت مؤلف ) :
کسی کو دهش کاست باشد بکار
بپوشد همی فره شهریار.
فردوسی.
|| عطا. عطیه. صله. بذل و بخشش. ( یادداشت مؤلف ). صدقه. ( دهار ). بخشش و عطا. ( انجمن آرا )( آنندراج ). عطاء. عطا. عطیة. ( منتهی الارب ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بخشش، عطا، کرم، دهشت وداشات وداشادجمع
( اسم ) بخشش کرم عطا .
متحیر و سرگشته شدن .

فرهنگ معین

(دِ هِ ) [ په . ] (اِمص . ) بخشش ، کرم .
(دَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) سطوت خاصی است که خرد محب را از جهت هیبت محبوب خود مصدوم کند.

فرهنگ عمید

متحیر شدن، سرگشته شدن، رفتن عقل از عشق یا از بی خودی.
بخشش، عطا، کرم، داشات، داشاد، داشن.

واژه نامه بختیاریکا

تقدیم؛ واژه تازه بنیاد و نورسته

مترادف ها

give (اسم)
دهش

liberality (اسم)
سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی

munificence (اسم)
بخشش، کرم، سخاوت، بخشندگی، دهش، بذل، کرامت

largess (اسم)
انعام، بخشش، سخاوت، وسعت نظر، دهش، گشاده دستی، ازادگی، بخشیدگی

donation (اسم)
اهداء، دهش، عطا، عطیه

فارسی به عربی

اعط , سخاء

پیشنهاد کاربران

خلعت
دَهِش -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn"
دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) -
( ( آن را با واژه "دَهشَت" یکسان ندانید: شگفتی، تعجب، سرگشتگی، بُهت، گیجی -
...
[مشاهده متن کامل]

وحشت، ترس، بیم، هراس -
اضطراب، نگرانی، دلواپسی، دلهره، دلشوره ) )
واژه انگلیسی "donate، donation" از واژه دشت ( دَهِش ) وام گرفته شده است!
در اوستا: دُویشت ( dōišt )
به مانند: دَئیِ دُویشت ( daiedōišt ) >>> دَهِش دادن!
( ( آن را با واژه اوستایی دیگر یکسان ندانید!
دَئوشتَرَ ( daoštara ) : مشرق، خاور، باختر ) )
معنی: دَخش، دستلاف ( دست فال ) ، داشَن ( داشاد! ) ، سر چراغی ( چراغ اول ) -
ارزانی داشتن، چشم روشنی، هدیه، پیشکش، ارمغان، رَهاوَرد، نورَهان، نوژین، شَنگ ( شهناز! ) ، آدا! -
دَهِش ( دَهِشن ) ، دسترنج ( مُزد ) ، پاداش ( پاداشَن ) ، شادمانه ( شادیانه ) ، نیکویی ( نِکویی ) ، سپاسه!
( ( یادآوری از واژه نوروز:
نام 25 روز اوستایی:
اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، آدا ) : راستی و درستی، صداقت و درستکاری، دَهِش و بخشندگی، توانگری و دارایی -
ایزدبانو روزی دهنده و جانپاس مال و مَنال ( پول و پَله ) ، سرمایه، ثروت و دارایی ) )
آفرینش ( آفریدگار، آفریده )
به مانند بُندَهِشن: آغاز آفرینش!
بُندَهِش ( بندَهِشن ) ، فرگرد ( فصل ) 1، بند35:
u - š nazdist�dahišn�xwadīh dād nēk - rawišnīh, ān mēnōg ī - š tan ī xwēš pad - iš weh be kard, ka - š dām - dahišnīh menīd; čē - š az dām - dahišnīh xwadāyīh būd
معنی: نخستین آفرینشی را [که] خودی بخشید نیک روشی [بود]، آن مینو که چون آفرینش را اندیشید، بدان تنِ خویش را نیکو بکرد؛ زیرا، او را خدایی از آفرینش ( آفریدگار ) بود
بخشش ( پیشکش ) :
فرگرد ( فصل ) 4، بخش 52 زند بهمن یَسن:
ud pādāšn dādīhā nē dahēnd ud�dahišn�ud ahlaw - dād nē dahēnd, ān - iz dahēnd abāz abaxšāyēnd
معنی: و پاداش به داد ( به حق ) ندهند و دَهِش ( بخشش، عطا ) و اَهلَوداد ( صدقه ) ندهند، نیز آنچه را دهند، پشیمان شوند
( ( اَبَخش ( abaxš ) : پشیمان! ) )
دسترنج ( مُزد )
بخشی از فرگرد ( فصل ) 4، بخش 22 زند بهمن یَسن:
u - šān dahišn pad kār kam
معنی: دسترنج ( مُزد ) ایشان در برابر کار کم است

منابع• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa • https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
بخشش
فریدونِ فرّخ، فرشته نبود
ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود
ز �داد� و �دَهِش� یافت او نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
دهش= افرینش - مانند نبیگ بندهش = بن افرینش
با توجه به اینکه ( دهش ) ، اسم مصدر از مصدر ( دادن ) است , پس بنابراین تلفظ صحیح این کلمه dehesh می باشد
ده ش
هشام
احسان، انعام، بخشش، بذل، موهبت، هِبه
احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه
دهش: در پهلوی دهشن dahišn بوده است .
( ( به فرمان یزدان پیروزگر
به داد و دِهِش تنگ بستم کمر. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )

بپرس