دهریه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دهریه . منسوب به دهر .
دانشنامه آزاد فارسی
دَهْریّه
اصطلاحی کلامی برای معتقدان به قِدَم عالَم و ابدیّت دهر (زمان بی پایان). در سنّت اسلامی اصطلاح دهر نخستین بار در قرآن (سورۀ جاثیه، آیۀ ۲۳) در یادکرد سخن دهریّه در انکار حشر و نسبت دادن امور به دهر دیده می شود. مفسّران این سخن را به زنادقه و ملحدان نسبت داده اند. در منابع کهن تاریخی، بیشتر زنادقۀ قریش پیش از اسلام از دهریّۀ عرب ذکر شده اند و مسلمانان متّهم به زندقه در عهد اموی هم گرایش های دهری داشته اند. در دوران اسلامی از این افراد کمتر به عنوان فرقه ای مستقل یاد می کنند. خوارزمی در مفاتیح العلوم از آن ها به عنوان کسانی نام می برد که به ازلیّت زمان معتقدند و اخوا ن الصفا آن ها را «ازلیّه» می نامند. بغدادی دهریّه را مترادف با ملحد می داند که منکر وجود پیامبران، معجزات، جنّ و شیاطین هستند. جاحظ تصویر تیره تری از آن ها ارائه می کند و می گوید که دهریّه منکر دین و اخلاق هستند. غزالی دهریّه را طایفه ای باستانی می داند که منکر خدایی مدبّر برای جهانند و عالم را قدیم می دانند و علّت العلل را منکرند و می گویند همه چیز در ازل به وجود آمده است و دیگر چیز تازه ای به وجود نمی آید. به نظر غزالی این افراد دیندار نیستند بلکه گروهی از فلاسفه اند که صرفاً در برخی عقاید خود با اهل حق و مسلمانان واقعی هم داستانند. تنها شهرستانی و ابن حزم، دهریّه را فرقه ای مذهبی و مستقل برشمرده اند و از این باورهای آنان یاد کرده اند: ۱) چیزی که حادث باشد وجود ندارد، هر چیز از چیز دیگر به وجود می آید یا به آن اضافه می شود؛ ۲) آنچه بدن ها را به وجود می آورد، اجسام و حوادث هستند پس همه چیز در جهان وجود دارد؛ ۳) اگر چیزی حادث شود، هم به آنچه وجود دارد کاملاً شباهت دارد و هم کاملاً از آن متفاوت است؛ یعنی در عناصر اصلی شبیه و در جزئیات متفاوت است؛ ۴) اگر جهان خالقی داشت او ناگزیر بود اشتباهات خود را جبران کند و درپی سود خود باشد که در این صورت به موجودات این جهان شبیه می شد، پس خلقت ازلی است؛ ۵) اگر بدن ها آفریده شده باشند ضرورتاً باید حادث باشند، پس باید قبل از به وجود آمدن خود را انکار کنند و این از ازلی بودن آن ها خبر می دهد. بهعبارتی گویا این که شماری از مفسّران قرآن از قول رسول اسلام ناسزاگفتن به دهر را نهی کرده اند و دهر را همان خداوند دانسته اند، اساس طبقه بندی دهریّه در آثار متکلّمان مسلمان، بنابر خداباوری یا انکار صانع بوده است. «دهریّۀ با خدا» فیلسوفان و طبیعیّون هستند که مشخصه های بارز آن ها عبارت است از باور به قِدَم عالَم، انکار معاد جسمانی و نفی علم خدا به جزئیات. این گروه را «کافر دهری» خوانده اند. در مقابل آن ها «دهریّۀ بی خدا» یا «کافر معطل» هستند که با نسبت دادن همۀ رویدادها به دهر، وجود خدا و درپی آن نبوّت و معاد و ثواب و عقاب را انکار می کنند و عشرت طلبی و لذت جویی را پیشۀ خود می سازند و به همین دلیل متکلمان ادیان دیگر هم آن ها را نکوهیده اند؛ چنان که در قرن ۳ق، به روایت آذرفرنبغ فرّخزادان در دینکرد سوّم، زردشتیان دهریّه را با سوفسطاییان یونان همسان و یکی می دانند. در همین سده، مردان فرّخ اورمزد دادان در فصل ششم کتاب شکند گمانیک وزرا به بیان عقاید دهریّه و ردّ آن ها همّت می گمارد و به درستی درمی یابد که آنچه مؤلفان زردشتی در باب آرای «دهری» ذکر کرده اند با نوشته های متکلمان مسلمان در این باره مطابقت دارد. دومناش بر تأثیرپذیری دهریّه از آیین زروانی تأکید می کند و مراجعه به آثار برخی فیلسوفان مسلمان مانند سهروردی هم این نظر را تأیید می کند. یک قرن بعد از مردان فرّخ، متکلّم نامدار یهودی سعدیا فیّومی هم در کتاب اَمونوت بر دهریّه تاخته است. در روزگار جدید برخی متفکران مسلمان، عقاید فیلسوفان طبیعی غرب را با دهریّه همسان پنداشته اند و در ردّ آن ها رسالاتی نوشته اند که رسالۀ در ردّ نیچریّۀ سید جمال الدین اسدآبادی ازجملۀ آن هاست.
اصطلاحی کلامی برای معتقدان به قِدَم عالَم و ابدیّت دهر (زمان بی پایان). در سنّت اسلامی اصطلاح دهر نخستین بار در قرآن (سورۀ جاثیه، آیۀ ۲۳) در یادکرد سخن دهریّه در انکار حشر و نسبت دادن امور به دهر دیده می شود. مفسّران این سخن را به زنادقه و ملحدان نسبت داده اند. در منابع کهن تاریخی، بیشتر زنادقۀ قریش پیش از اسلام از دهریّۀ عرب ذکر شده اند و مسلمانان متّهم به زندقه در عهد اموی هم گرایش های دهری داشته اند. در دوران اسلامی از این افراد کمتر به عنوان فرقه ای مستقل یاد می کنند. خوارزمی در مفاتیح العلوم از آن ها به عنوان کسانی نام می برد که به ازلیّت زمان معتقدند و اخوا ن الصفا آن ها را «ازلیّه» می نامند. بغدادی دهریّه را مترادف با ملحد می داند که منکر وجود پیامبران، معجزات، جنّ و شیاطین هستند. جاحظ تصویر تیره تری از آن ها ارائه می کند و می گوید که دهریّه منکر دین و اخلاق هستند. غزالی دهریّه را طایفه ای باستانی می داند که منکر خدایی مدبّر برای جهانند و عالم را قدیم می دانند و علّت العلل را منکرند و می گویند همه چیز در ازل به وجود آمده است و دیگر چیز تازه ای به وجود نمی آید. به نظر غزالی این افراد دیندار نیستند بلکه گروهی از فلاسفه اند که صرفاً در برخی عقاید خود با اهل حق و مسلمانان واقعی هم داستانند. تنها شهرستانی و ابن حزم، دهریّه را فرقه ای مذهبی و مستقل برشمرده اند و از این باورهای آنان یاد کرده اند: ۱) چیزی که حادث باشد وجود ندارد، هر چیز از چیز دیگر به وجود می آید یا به آن اضافه می شود؛ ۲) آنچه بدن ها را به وجود می آورد، اجسام و حوادث هستند پس همه چیز در جهان وجود دارد؛ ۳) اگر چیزی حادث شود، هم به آنچه وجود دارد کاملاً شباهت دارد و هم کاملاً از آن متفاوت است؛ یعنی در عناصر اصلی شبیه و در جزئیات متفاوت است؛ ۴) اگر جهان خالقی داشت او ناگزیر بود اشتباهات خود را جبران کند و درپی سود خود باشد که در این صورت به موجودات این جهان شبیه می شد، پس خلقت ازلی است؛ ۵) اگر بدن ها آفریده شده باشند ضرورتاً باید حادث باشند، پس باید قبل از به وجود آمدن خود را انکار کنند و این از ازلی بودن آن ها خبر می دهد. بهعبارتی گویا این که شماری از مفسّران قرآن از قول رسول اسلام ناسزاگفتن به دهر را نهی کرده اند و دهر را همان خداوند دانسته اند، اساس طبقه بندی دهریّه در آثار متکلّمان مسلمان، بنابر خداباوری یا انکار صانع بوده است. «دهریّۀ با خدا» فیلسوفان و طبیعیّون هستند که مشخصه های بارز آن ها عبارت است از باور به قِدَم عالَم، انکار معاد جسمانی و نفی علم خدا به جزئیات. این گروه را «کافر دهری» خوانده اند. در مقابل آن ها «دهریّۀ بی خدا» یا «کافر معطل» هستند که با نسبت دادن همۀ رویدادها به دهر، وجود خدا و درپی آن نبوّت و معاد و ثواب و عقاب را انکار می کنند و عشرت طلبی و لذت جویی را پیشۀ خود می سازند و به همین دلیل متکلمان ادیان دیگر هم آن ها را نکوهیده اند؛ چنان که در قرن ۳ق، به روایت آذرفرنبغ فرّخزادان در دینکرد سوّم، زردشتیان دهریّه را با سوفسطاییان یونان همسان و یکی می دانند. در همین سده، مردان فرّخ اورمزد دادان در فصل ششم کتاب شکند گمانیک وزرا به بیان عقاید دهریّه و ردّ آن ها همّت می گمارد و به درستی درمی یابد که آنچه مؤلفان زردشتی در باب آرای «دهری» ذکر کرده اند با نوشته های متکلمان مسلمان در این باره مطابقت دارد. دومناش بر تأثیرپذیری دهریّه از آیین زروانی تأکید می کند و مراجعه به آثار برخی فیلسوفان مسلمان مانند سهروردی هم این نظر را تأیید می کند. یک قرن بعد از مردان فرّخ، متکلّم نامدار یهودی سعدیا فیّومی هم در کتاب اَمونوت بر دهریّه تاخته است. در روزگار جدید برخی متفکران مسلمان، عقاید فیلسوفان طبیعی غرب را با دهریّه همسان پنداشته اند و در ردّ آن ها رسالاتی نوشته اند که رسالۀ در ردّ نیچریّۀ سید جمال الدین اسدآبادی ازجملۀ آن هاست.
wikijoo: دهریه
پیشنهاد کاربران
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود: یکی حقیقی، واقعی، بی حد و مرز، بیکران و بینهایت، حکیم، دانشمند، نیرومند، توانمند، قدرتمند، صانع یا هنرمند، صبور، خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس، اول، وسط، آخر، ظاهر و باطنِ همه چیز و همه کس که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد ( از قبیل اهریمن، ابلیس، زَتان و یا شیطان، گابریئل یا جبرئیل، عزرائیل، میخائیل، اسرافیل، جن و اجنه و. . ) . این نوع خدا نه تنها لازمان و لامکان یا بیزمان و بیمکان بلکه به یک سهم مساوی با آنها بازمان و بامکان هم می باشد و این ابعاد وی در هم تنیده و منطبق برهمند و به دو بخش وسیع مطلق و نسبی تقسیم شده اند. این نوع خدا هم شهود و غیب، هم امر و خلق، هم ملک و ملکوت بر رویهم و ادغام در همست و در عین واحد هم واجب الوجود است و هم ممکن الوجود، ( به قول حکیمان دینی هم هیولی اولیست، هم هیلوی وسطی و هم هیلوی آخری ) و بطور همزمان هم ساکن و ثابت است و هم متحرک و متغییر ( مانند عدد ثابت پی و محیط ها و قطر های متغیر دایره های فراوان با اندازه های گوناگون ) . هم علت کل است و هم کلیه اثرات کثیر و فراوان و گوناگون آن در خود و بر خود تحت عنوان معلولات. صبر این نوع خدا و کاسه صبرش در حالت کلی و بیکرانی مطلق و بی لبه میباشد و لذا کاسه صبرش هرگز لبریز نمیگردد و خود خوی هیچگاه خشمگین و غضبناک نمیگردد و هرگز به فکر انتقام جوئی نمیفتد . موجودیت این نوع خدا از طرف انسان هیچگاه به هیچ نوع اثباتی هیجگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت. و دیگری خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد. اثبات وجود این نوع خدا از طرف انسان در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود و درست به همین علت و دلیل هیچ اندیشمند یا متفکر و خیال پرداز و تصویر سازی تاکنون نتوانسته است که موجود بودن این نوع خدا را در خارج یا در بیرون از زبان و خط و فهم و عقل انسان اثبات نماید.
... [مشاهده متن کامل]
در این عصر پیشا مدرن ( و نه پُست مدرن ) از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی. وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه ی سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف، قصد، نیت، انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خود پس از مرگ بطور جاودانه در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. هر کدام از آئین ها و ادیان در طول تاریخ پیدایش خود تاکنون و به وسع یا توانائی تبلیغاتی و ترویجی خود به روش های گونانگون فقط کلمه خدا ( و نه خود خدای حقیقی و واقعی ) با الفاظ گوناگون، و اعتقاد و ایمان و امید انسان ساده و خوش بین و خوش باور به خدا را ( شاید حدود نود در صد از پیروان ) در انحصارات و اسارات بیرحمانه خود در آورده اند و تا آینده های دور دست هم از این انحصار و اسارت طلبی ها به میل و رضایت و اختیار خود دست بردار نیستند بلکه فقط و شاید از طریق بوسه زنی های علمی و فنی و تکنیکی بر روی گونه های گل گونشان و لب های غنچه ای و لعل فام شان. هیچ آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی وارث کلام خدای حقیقی و واقعی نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. این واقعیت عینی یا این طبیعت هم ظاهر و هم باطن آن ( یعنی محتوای میدان فعلیت ها در بیرون بر روی محتوای میدان وسیع امکانات بالقوه در درون ) و یا بطور کلی و عام : محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا جهان و بطور عام تر و کلی تر : محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار هیچ چیز دیگری نمی باشند غیر از خود خدای حقیقی و واقعی. این خدای حقیقی و واقعی فقط آقا یا سرور این دنیا مثل یَهوَه ی قوم یهود و فقط نور این دنیا مانند ایسای اقوام مسیحی و تنها نور سماوات سبع و الارض مثل الله اقوام مسلمان نمی باشد بلکه خود آنهاست در محتوای هرکدام از جهان های بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر. اصل جاودانگی عشق و زندگی انسانی از دیدگاه ادیان ابراهیمی مشروط و مُقیَد به پیروی از کلام ها و اوامر یا فرمان های صادر شده از طرف موسا و ایسا و محمّد و سنت های آنان می باشند، اما عشق و زندگی اهداء شده به افراد انسانی یکبار بر جاودانگی از طرف خدای حقیقی و واقعی بطور مطلق بدون قید و شرط می باشند. به عنوان مثال یک فرد دیندار و خدا باور و یک فرد بیدین و خدا ناباور هردو به یک سهم مساوی و بدون هیچگونه تبعیض و استثنائی و بطور مطلق مستقل از کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی ، مشمول حال برخورداری از عشق و زندگی جاودانه می باشند، چه بخواهند و چه نخواهند. باور داشتن و باور نداشتن به خدا، هردو به یک سهم مساوی باهم، حق خدادادی و طبیعی هر فرد انسانی می باشند. لذا تعیین حق و حقوق انسانی در جوامع مختلف بشری بر اساس باور داشتن یا باور ندانشتن به خدا ( به عنوان مثال در جوامع دینی - مذهبی از یکطرف و جوامع آتئیستی - کمونیستی از طرف دیگر ) هر دو به یک سهم مساوی صد و هشتاد درجه مخالف خواست و امر و اراده خدای حقیقی و واقعی می باشند.
... [مشاهده متن کامل]
در این عصر پیشا مدرن ( و نه پُست مدرن ) از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی. وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه ی سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف، قصد، نیت، انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خود پس از مرگ بطور جاودانه در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. هر کدام از آئین ها و ادیان در طول تاریخ پیدایش خود تاکنون و به وسع یا توانائی تبلیغاتی و ترویجی خود به روش های گونانگون فقط کلمه خدا ( و نه خود خدای حقیقی و واقعی ) با الفاظ گوناگون، و اعتقاد و ایمان و امید انسان ساده و خوش بین و خوش باور به خدا را ( شاید حدود نود در صد از پیروان ) در انحصارات و اسارات بیرحمانه خود در آورده اند و تا آینده های دور دست هم از این انحصار و اسارت طلبی ها به میل و رضایت و اختیار خود دست بردار نیستند بلکه فقط و شاید از طریق بوسه زنی های علمی و فنی و تکنیکی بر روی گونه های گل گونشان و لب های غنچه ای و لعل فام شان. هیچ آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی وارث کلام خدای حقیقی و واقعی نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. این واقعیت عینی یا این طبیعت هم ظاهر و هم باطن آن ( یعنی محتوای میدان فعلیت ها در بیرون بر روی محتوای میدان وسیع امکانات بالقوه در درون ) و یا بطور کلی و عام : محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا جهان و بطور عام تر و کلی تر : محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار هیچ چیز دیگری نمی باشند غیر از خود خدای حقیقی و واقعی. این خدای حقیقی و واقعی فقط آقا یا سرور این دنیا مثل یَهوَه ی قوم یهود و فقط نور این دنیا مانند ایسای اقوام مسیحی و تنها نور سماوات سبع و الارض مثل الله اقوام مسلمان نمی باشد بلکه خود آنهاست در محتوای هرکدام از جهان های بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر. اصل جاودانگی عشق و زندگی انسانی از دیدگاه ادیان ابراهیمی مشروط و مُقیَد به پیروی از کلام ها و اوامر یا فرمان های صادر شده از طرف موسا و ایسا و محمّد و سنت های آنان می باشند، اما عشق و زندگی اهداء شده به افراد انسانی یکبار بر جاودانگی از طرف خدای حقیقی و واقعی بطور مطلق بدون قید و شرط می باشند. به عنوان مثال یک فرد دیندار و خدا باور و یک فرد بیدین و خدا ناباور هردو به یک سهم مساوی و بدون هیچگونه تبعیض و استثنائی و بطور مطلق مستقل از کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی ، مشمول حال برخورداری از عشق و زندگی جاودانه می باشند، چه بخواهند و چه نخواهند. باور داشتن و باور نداشتن به خدا، هردو به یک سهم مساوی باهم، حق خدادادی و طبیعی هر فرد انسانی می باشند. لذا تعیین حق و حقوق انسانی در جوامع مختلف بشری بر اساس باور داشتن یا باور ندانشتن به خدا ( به عنوان مثال در جوامع دینی - مذهبی از یکطرف و جوامع آتئیستی - کمونیستی از طرف دیگر ) هر دو به یک سهم مساوی صد و هشتاد درجه مخالف خواست و امر و اراده خدای حقیقی و واقعی می باشند.