«دهانی ندارم و باید جیغ بکشم» ( به انگلیسی: I Have No Mouth, and I Must Scream ) ، یک داستان کوتاه علمی–تخیلی آخرالزمانی از هارلن الیسون است که اولین بار در شمارهٔ مارس ۱۹۶۷ مجلهٔ IF به چاپ رسید.
این داستان جایزهٔ بهترین داستان کوتاه هوگو در سال ۱۹۶۸ را از آن خود کرد و بعدها در چندین مجموعه داستان از الیسون دوباره به چاپ رسید.
از این داستان یک بازی کامپیوتر، یک مجموعه کمیک و چندین نمایش برای رادیو اقتباس شده است.
داستان از جایی شروع می شود که ۱۰۹ سال از نابودی کامل تمدن بشر گذشته است. جنگ سرد به جنگی جهانی میان کشورهای روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا تبدیل شده و پس از مدتی هر یک از این کشورها ابرکامپیوتری ساخته اند تا با قدرت بالای خود، جریان جنگ را بهتر از انسان ها مدیریت کنند.
یک روز یکی از این سه ابرکامپیوتر به خویشتن آگاهی می رسد و سه ابرکامپیوتر دیگر را در خود جذب می کند و با کنترل تمامی ابزارهای خودکار جنگی، جنگ میان کشورها را به نسل کشی انسان ها تبدیل می کند و تمامی انسان های روی زمین را به جز چهار مرد و یک زن از بین می برد.
حال این پنج انسان در یک مجموعهٔ بی پایان زیر زمینی زندگی می کنند که تنها محل قابل سکونت باقی مانده در کرهٔ زمین است. ابرکامپیوتر تمام رفتارهای آنها را در کنترل خود دارد و هر لحظه از زندگی آنها را به شکنجه و عذاب تبدیل کرده و ترتیبی داده که آنها نتوانند خود را بکشند و عملاً کاری کرده که آنها نامیرا و جاودان شده اند. ابرکامپیوتر کاری کرده که هر یک از این انسان ها ویژگی های خوب خود را از دست بدهند و تمامی این ۱۰۹ سال را به انتقام گرفتن از آنها گذرانده است. سرانجام زمانی می رسد که یکی از آنها با نام تد ( Ted ) می تواند به قیمت سال های بی پایان عذاب برای خود، دیگران را از رنج برهاند.
پایان خطر لوث شدن
• AM - ابرکامپیوتری که تمدن بشر را نابود کرد و حال انتقام خود را از پنج انسان باقی مانده می گیرد.
• گوریستر ( Gorrister ) - کسی که در یکی از صحنه های داستان، تاریخچهٔ AM را برای بِنی تعریف می کند. او صد سال پیش آدمی صلح جو و آرمان گرا بود اما ابرکامپیوتر او را به انسانی بی توجه و بی احساس تبدیل کرده است.
• بنی ( Benny ) - او زمانی دانشمندی بزرگ و خوش قیافه بود اما اکنون بدست ابرکامپیوتر به یک موجود میمون مانند با آلت تناسلی بزرگ تبدیل شده است. او گاهی هوشیاری و عقل خود را کاملاً از دست می دهد.
• نیمدوک ( Nimdok ) - این نامی است که ابرکامپیوتر به او داده. شخصیت تد در داستان نمی داند که ابرکامپیوتر چه بر سر او آورده اما می داند که او گاهی از گروه جدا شده و پس از مدتی در حالت بُهت بازمی گردد.
• اِلِن ( Ellen ) - تنها زن موجود در گروه. او ادعا می کند پیش از فاجعه نابودی بشر، یک زن پرهیزگار بوده است اما حال ابرکامپیوتر او را به گونه ای تغییر داده که همیشه در حال هم آغوشی است.
• تد ( Ted ) - راوی داستان و جوانترین عضو گروه. او ادعا می کند تنها عضوی از گروه است که AM او را نه بطور فیزیکی و نه روانی تغییر نداده و به همین دلیل دیگر اعضای گروه از او بدشان می آید و به او حسودی می کنند. سخنان او در طول داستان نشانه هایی از هذیان و پارانویا را نمایان می کند که به نظر می رسد ابرکامپیوتر او را بدین گونه تغییر داده باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین داستان جایزهٔ بهترین داستان کوتاه هوگو در سال ۱۹۶۸ را از آن خود کرد و بعدها در چندین مجموعه داستان از الیسون دوباره به چاپ رسید.
از این داستان یک بازی کامپیوتر، یک مجموعه کمیک و چندین نمایش برای رادیو اقتباس شده است.
داستان از جایی شروع می شود که ۱۰۹ سال از نابودی کامل تمدن بشر گذشته است. جنگ سرد به جنگی جهانی میان کشورهای روسیه، چین و ایالات متحده آمریکا تبدیل شده و پس از مدتی هر یک از این کشورها ابرکامپیوتری ساخته اند تا با قدرت بالای خود، جریان جنگ را بهتر از انسان ها مدیریت کنند.
یک روز یکی از این سه ابرکامپیوتر به خویشتن آگاهی می رسد و سه ابرکامپیوتر دیگر را در خود جذب می کند و با کنترل تمامی ابزارهای خودکار جنگی، جنگ میان کشورها را به نسل کشی انسان ها تبدیل می کند و تمامی انسان های روی زمین را به جز چهار مرد و یک زن از بین می برد.
حال این پنج انسان در یک مجموعهٔ بی پایان زیر زمینی زندگی می کنند که تنها محل قابل سکونت باقی مانده در کرهٔ زمین است. ابرکامپیوتر تمام رفتارهای آنها را در کنترل خود دارد و هر لحظه از زندگی آنها را به شکنجه و عذاب تبدیل کرده و ترتیبی داده که آنها نتوانند خود را بکشند و عملاً کاری کرده که آنها نامیرا و جاودان شده اند. ابرکامپیوتر کاری کرده که هر یک از این انسان ها ویژگی های خوب خود را از دست بدهند و تمامی این ۱۰۹ سال را به انتقام گرفتن از آنها گذرانده است. سرانجام زمانی می رسد که یکی از آنها با نام تد ( Ted ) می تواند به قیمت سال های بی پایان عذاب برای خود، دیگران را از رنج برهاند.
پایان خطر لوث شدن
• AM - ابرکامپیوتری که تمدن بشر را نابود کرد و حال انتقام خود را از پنج انسان باقی مانده می گیرد.
• گوریستر ( Gorrister ) - کسی که در یکی از صحنه های داستان، تاریخچهٔ AM را برای بِنی تعریف می کند. او صد سال پیش آدمی صلح جو و آرمان گرا بود اما ابرکامپیوتر او را به انسانی بی توجه و بی احساس تبدیل کرده است.
• بنی ( Benny ) - او زمانی دانشمندی بزرگ و خوش قیافه بود اما اکنون بدست ابرکامپیوتر به یک موجود میمون مانند با آلت تناسلی بزرگ تبدیل شده است. او گاهی هوشیاری و عقل خود را کاملاً از دست می دهد.
• نیمدوک ( Nimdok ) - این نامی است که ابرکامپیوتر به او داده. شخصیت تد در داستان نمی داند که ابرکامپیوتر چه بر سر او آورده اما می داند که او گاهی از گروه جدا شده و پس از مدتی در حالت بُهت بازمی گردد.
• اِلِن ( Ellen ) - تنها زن موجود در گروه. او ادعا می کند پیش از فاجعه نابودی بشر، یک زن پرهیزگار بوده است اما حال ابرکامپیوتر او را به گونه ای تغییر داده که همیشه در حال هم آغوشی است.
• تد ( Ted ) - راوی داستان و جوانترین عضو گروه. او ادعا می کند تنها عضوی از گروه است که AM او را نه بطور فیزیکی و نه روانی تغییر نداده و به همین دلیل دیگر اعضای گروه از او بدشان می آید و به او حسودی می کنند. سخنان او در طول داستان نشانه هایی از هذیان و پارانویا را نمایان می کند که به نظر می رسد ابرکامپیوتر او را بدین گونه تغییر داده باشد.