دهان باز کردن

مترادف ها

unmuffle (فعل)
دهان باز کردن، واپیچاندن، چشم کسی را باز کردن

پیشنهاد کاربران

|| کنایه است از حرف زدن و به تکلم درآمدن. آغاز سخن گفتن کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز.
سعدی.
دهان باز کردن ؛ دهن گشادن. گشودن دهان : از شره دهان باز کرد تا آن را بگیرد. ( کلیله و دمنه ) .
- || به مجاز چشم طمع داشتن. چشم طمعدوختن. طمع ورزیدن در چیز. ( از یادداشت مؤلف ) :
دهان باز کرده ست بر ما اجل
تو گویی یکی گرسنه اژدهاست.
ناصرخسرو.

بپرس