زواره بیامد ز پشت سپاه
دهاده برآمد ز آوردگاه.
فردوسی.
دهاده برآمد ز قلب سپاه ز یک دست رستم ز یک دست شاه.
فردوسی.
دهاده برآمد ز هر دو گروه بیابان نبدهیچ پیدا ز کوه.
فردوسی.
دهاده خروش آمد و داروگیرهوا دام کرکس شد از پر تیر.
فردوسی.
غو های و هو از دو لشکر بخاست جهان پر دهاده شد از چپ و راست.
اسدی.
روا رو برآمد ز درگاه شاه دهاده برآمد ز ماهی به ماه.
؟
- دهاده زدن ؛ کنایه از دهاده گفتن ؛ و ده امراست از دادن که به مجاز به معنی ضرب مستعمل می شود وبدین معنی نیز مشترک است در هندی. ( آنندراج ) : دهاده زدند از دو سو صف زنان
چو غرنده شیران همه کف زنان.
هاتفی ( از آنندراج ).
|| بانگ و فریاد. ( از برهان ). دها. رجوع به دها شود. || فریاد در استمداد و یاری. ( ناظم الاطباء ).دهاده. [ دِ دِه ْ ] ( اِ مرکب ) از تمام محله های شهر. ( ناظم الاطباء ). || از محلی به محلی. ( از ناظم الاطباء ). || از هر قسمت و از هر جهت و از هر مقام. ( ناظم الاطباء ).
دهاده. [ دَ دِه ْ ] ( ع اِ ) ج ِ دهداه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به دهداه شود.