لغت نامه دهخدا
ده و گیر. [ دِ هَُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد. ( ناظم الاطباء ). دادن و ستدن. بده و بگیر. ( از شرفنامه منیری ). || ده و دار. ( ناظم الاطباء ). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده. همهمه و غلغله جنگ :
ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد.اسدی.
دو لشکر برآمیخت از چپ و راست
ده و گیر پرخاشجویان بخاست.اسدی.
شه به نازو نشاط شد مشغول
کز ده و گیر گشته بود ملول.نظامی.
و رجوع به ده و دار شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیر و دار جنگ پیکار .
فرهنگ معین
(دِ هُ ) (اِمر. ) گیرودار، جنگ .