ده مهتر. [ دِه ْ م ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) کدخدا. ده مه. رئیس ده. دهخدا. کلانتر ده. ( یادداشت مؤلف ) : بدو گفت من دخت ده مهترم از ایرا چنین خوب و گندآورم.
فردوسی.
بشد مهر بیداد و رامشگران بیاورد چندی ز ده مهتران.
فردوسی.
چو شه در ده سرپرستان رسید دهی دید و ده مهتری را ندید.