ده رانده ؛ که از دیه رانده شده باشد. که از ده بیرونش کرده باشند :
ده رانده دهخدای نامیم
چون ماه به نیمه تمامیم.
نظامی.
ده رانده ؛ رانده شده از ده. که از ده اخراج شده باشد. که از ده تبعیدش کرده باشند :
... [مشاهده متن کامل]
هر که درین حلقه فرومانده است
شهربرون کرده و ده رانده است.
نظامی.
- امثال :
درویش از ده رانده دعوی کدخدایی کند.
ده رانده دهخدای نامیم
چون ماه به نیمه تمامیم.
نظامی.
ده رانده ؛ رانده شده از ده. که از ده اخراج شده باشد. که از ده تبعیدش کرده باشند :
... [مشاهده متن کامل]
هر که درین حلقه فرومانده است
شهربرون کرده و ده رانده است.
نظامی.
- امثال :
درویش از ده رانده دعوی کدخدایی کند.