ده دلی. [ دَه ْ دِ ] ( حامص مرکب ) پریشان حالی. پریشان خاطری. اضطراب و دلواپسی. تشویش و نگرانی. ( یادداشت مؤلف ) : تا از هر جانب دوستان شادمانه شوند وحاسدان و دشمنان به کوری و ده دلی روزگار کران کنند.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 72 ). و رجوع به ده دله شود.
فرهنگ فارسی
تشویش اضطراب .
فرهنگ معین
(دَ دِ ) (حامص . ) تشویش ، اضطراب .
پیشنهاد کاربران
ده دلی ؛پریشان خاطری : جهد کرده آید تا بناهای افراشته را افراشته تر کرده آید. . . تا. . . دشمنان به کوری و ده دلی روزگار کران کنند. ( تاریخ بیهقی ) .