ده دله

لغت نامه دهخدا

ده دله. [ دَه ْ دِ ل َ ] ( ص نسبی ) کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). کنایه از متلون مزاج است. ( آنندراج ). بلهوس. ( غیاث ): ای ده دله صددله دل یکدله کن. || متردد و پریشان خاطر. ( غیاث ). || آنکه هر لحظه به اعتقادی و کیشی باشد. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || کنایه از مردم دلیر و شجاع است. ( از آنندراج ) ( از غیاث ). شجاع و دلیر و دلاور. ( ناظم الاطباء ). بغایت دلیر. ( شرفنامه منیری ). شجاع و دلیر یعنی کسی که دل او به قدر ده تن باشد. ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - کسی که هر دم دل بکسی دهد بلهوس . ۲ - بیوفا . ۳ - آنکه هر روز باعتقادی و کیشی باشد . ۴ - شجاع دلیر .

فرهنگ عمید

کسی که هردم دل به دیگری دهد، بی وفا، بلهوس: شرح این بگذارم و گیرم گله / از جفای آن نگار ده دله (مولوی: ۱۰۷ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس