نباشیم ازین گونه دنیاپرست
که آریم خوانی به خونی به دست.
نظامی.
چو بینند کاری به دستت در است حریصت شمارند و دنیاپرست.
سعدی.
خورنده که خیرش برآید ز دست به از صائم الدهر دنیاپرست.
سعدی.
زر اندر کف مرد دنیاپرست هنوز ای برادر به سنگ اندر است.
سعدی ( بوستان ).
ندانست قارون دنیاپرست که گنج سلامت به کنج اندر است.
سعدی ( بوستان ).
به من ده که در کیش رندان مست چه آتش پرست و چه دنیاپرست...
حافظ.
به از خبث دنیاپرستان ندارم به یاران آن سرزمین ارمغانی.
واله هروی ( از آنندراج ).