دنگالی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
نمونه:
۱. در دکان باز بود و ماشین چاپ با همان دنگالی دائمی تلق و تلوقش به راه بود.
۲. بالای سر مردها و درست عمود بر صفحه ی مدور میز، بادبزن سقفی دنگالی به نواخت خود بال می چرخانید و صدایی خشک و بریده را در هر گشت مکرر می کرد.
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۵
۱. در دکان باز بود و ماشین چاپ با همان دنگالی دائمی تلق و تلوقش به راه بود.
۲. بالای سر مردها و درست عمود بر صفحه ی مدور میز، بادبزن سقفی دنگالی به نواخت خود بال می چرخانید و صدایی خشک و بریده را در هر گشت مکرر می کرد.
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۵