دنس
لغت نامه دهخدا
دنس. [ دَ ن َ ] ( ع اِ ) ریمناکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وسخ. شوخگنی. شوخ. پلیدی. ناپاکی. ( یادداشت مؤلف ). چرکنی. ( ناظم الاطباء ).
دنس. [ دَ ن ِ ] ( ع ص )آلوده به ریم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شوخگن. ( نصاب الصبیان ). چرک آلوده که به هندی میلا گویند ( غیاث ). ناپاک. چرکین. ( یادداشت مؤلف ). مرد آلوده ابرو و زشت خو. ج ، ادناس ، مدانیس. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زشت خوی. بدخلق. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - چرکین پلید ریمناک . ۲ - زشت خوی بد خلق : جمع ادناس .
ریمناکی . شوخ . پلیدی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
دنس:چرک ، ریم، پلیدی
درود بسیار و آفرین . . . . اشباح بی دنس صد و بیست و اند هزار نقطه نبوت. . . .
مرصاد العباد
درود بسیار و آفرین . . . . اشباح بی دنس صد و بیست و اند هزار نقطه نبوت. . . .
مرصاد العباد
رقص
معنی ( دنس ) به معنای رقص است و تمام جواب های شما ( غلط ) می باشد. به عنوان مثال: ( دنس دیوانه ) معنی: ( رقص دیوانه )
دنس=dance یعنی رقص
رقصیدن