دندان کن


معنی انگلیسی:
dentist's forceps

لغت نامه دهخدا

دندان کن. [ دَ ک َ ] ( نف مرکب ) کننده دندان. برون کننده دندان. کشنده دندان :
کسی که با تو به دندان زنی برون آید
بود زمانه مر اورا به قهر دندان کن.
سوزنی.
لبم بی آب چون دندان شانه ست
ازین دندان کن آئینه سیما.
خاقانی.
سر دندان کنش را زیر چنبر
فلک دندان کنان آورده بر در.
نظامی.
رجوع به دندان کندن شود.
|| ( اِ مرکب ) کلبتین و ابزاری که بدان دندان را برمی کنند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کنند. دندان .

پیشنهاد کاربران

بپرس